نامی جونم و اولین سرما خوردگی
سلام فندقکم هفته گذشته وقتی از مسافرت برگشتیم احساس کردم دارم سرما میخورم و بلللللللله حسم درست بود و یه آنفولانزای درست و حسابی گرفتم! همش نگران نامی کوچولو بودم که یه وقت مریض نشه. چند روز بعدش بابا رضا ازم گرفت و بعدش هم گل پسرررررررررررررررررررررررر. الهی بمیرم که اصلا حالت خوب نبود و تب داشتی و همش میخواستی تو بغلم باشی و بی حااااااااااااال !!!!!! رفتیم دکتر و شربت سرماخوردگی و استامینفن برات داد. تا صبح اصلا خوب نخوابیدی و همش تو بغلم راه میرفتیم و پاشویت میکردیم و همش میگفتی (دی دی دی دی دی دی ) تا آخر تو بغل بابا رضا خوابت برد!! خدا رو شکر زود خوب شدی! یکشنبه هم رفتیم خونه مریم جون (دوستم) و حسابی دوست هام عاشقت...
نویسنده :
نهال
17:31