نامی عشقکم
سلام عزیزکم
این چند روز بابا رضا رفته بود ماموریت و من و نامی فسقلی هم کوچ کردیم خونه مامانی و بابایی. نامی پسر هم دیگه کلی کیف کرد ! بازی و خنده ش به راه بود . دوشنبه شب با من و بابایی و نامی رفتیم شهربازی بالای ستاره که فندقم اولین بار بود میرفت و خیلی خوشش اومد . اسباب بازی ماشین وقطار و موتور و ماشین برقی هم با من سوار شد و از شدت ذوق وقتی سوار اسباب بازیها بود جیغ میزد!!! قربونت برم مامان خوشگلم!!!!!! فرداشم ظهر دوباره با بابایی و نامی رفتیم پارک و پسرکم سوار سرسره شد و کلی کالسکه سواری کرد! شب هم با مامانی رفتیم خونه خاله آزی که خاله نسرین و خاله ندا هم اومدند و کلی خندیدیم .خاله آزی هم خداروشکر بهتر بود.دیشب ساعت 1 رضا جون رسید کلی دلمون براش تنگ شده بود با اینکه فقط 3 روز پیش هم نبودیم!
پسر خوشگلم حسابی عاقل و کنجکاو شده!
وقتی شیشه آب رو میبینه کاملا میشناسه و میگه آب آب آب
وقتی چیزی میخواد یا منو میبینه میگه ماماماما
خیلی خوش اخلاقه و توی جمع که میره اصلا غریبی و گریه نمیکنه!
همچنان خوب غذا نمیخوره و لثه ش میخاره!
عاششققششممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم