نامی و پاییز
سلام شیرینم 24 مهر تولد عرفان بود . 16 سال پیش !!!!! باورم نمیشه این قدر سریع زمان میگذره! وقتی تازه به دنیا اومده بود رو کاملا یادمه . خیلی خوشحال بودم و تو مدرسه برای دوستام همیشه از کارهاش تعریف میکردم! الان عرفان هم خیلی نامی جونمو دوست داره و همش دلش براش تنگ میشه و میاد پیشش. هر چند امسال اصلا دل و دماغ سال های پیش رو نداشتیم .خیلی دلم گرفته و ناراحتم! دوره اول شیمی درمانی خاله آزی شروع شده. اصلا باورم نمیشه که خاله نازنین و خوشگلم و جوونم سرطان گرفته!!!با این حال با مامان و خاله نسرین رفتیم خونه شون و براش کیک و کادو بردیم تا از اون حال و هوا دربیان .کلی خندیدیم و روحیه هممون بهتر شد. خدایا خودت همه مریض ها رو شفا بده...
نویسنده :
نهال
18:25