نامی جونم شش ماهه میشود
سلام فرشته کوچولوی نازم
عزیز دلم 6 ماهگیت مبارک
عاشقتم فسقلی .الان تو بغلم نشستی و کم کم داره حوصله ت سر میره .دوست داری همش باهات بازی کنیم و حرف بزنیم .پسر نازم هم غش غش میخندی و دلبری میکنی شیرینکم.
یکشنبه صبح ساعت 7 بهت استامینفن دادم و زنگ زدم به بابایی که ساعت 8:30 بیاد دنبالمون و بریم واکسن 6 ماهگیتو بزنیم. اول چکاب کامل و که وزنت شده بود 8 کیلو 50 گرم .آفرین گل گلکم و همه چیزت عالی بود بعدم قطره فلج اطفال خوردی که یه قیافه بامزه گرفتی که خانمه کلی خندید و گفت چه پسر شیطون و بامزه ای دارید!!!!!الهی بمیرم که واکسن هپاتیت رو تو ران راستت و واکسن سه گانه رو تو ران چپ تپلیت زدند و کلی گریه کردی! عزیزمممممممممممممممممممممممم بهت شیر دادم تا آروم شدی و بابایی بغلت کرد و کلی ناز و بوست کرد . اومدیم خونه و مامانی و بابارضا زنگ میزدند و احوال پسر طلا رو میپرسیدند. هر 4 ساعت بهت استامینفن دادم و خدا رو شکر تب نکردی .بابارضا که اومد خونه با هم بازی کردید ولی از ظهر پاهای نازت درد گرفت و خیلی گریه کردی و بی حال بودی!! از صبح تا ظهر ر برات کمپرس سرد و ظهر به بعد هم کمپرس گرم گذاشتم.آخی پسرکم!به هر حال شما مثل یه پسر قوی و شجاع اینم پشت سر گذاشتی و از فرداش شدی همون نامی شیطون خودم!
دیروز هم خاله مژگان دوست خوب دوران دانشجوییم اومد پیشمون و برای نامی یه شلوار جین خوشگل و برای منم یه پیراهن ناز هدیه آورد و کلی خندیدیم و یاد گذشته کردیم .مرسییییییییییییییی
هر وقت هم میریم مغازه دایی مهدی همش بغل خودشی و دیگه همه دوستهاش میشناسن نامی جونمو و سریع میان دورت و دوست دارن مامانی!
نامی عسل وقتی میخوام صورتشو بشورم چشمهای نازتو میبندی و صورتتو میاری جلو .قوربونت برم باهوشم!
پسرم چند روزه که سوپ میخوره و خیلی دوست داره!
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم شیرینکم