نامی جونم 19 ماهه میشود
سلام پسر بامزه من
این روزااااا حسابی شیرین زبونی میکنی و همه رو حسابی عاشق خودت کردی !!!! این مدت کلی بهمون خوش گذشت اون اینکه مامان بزرگ (مامان بابا رضا) چند روزی اومد خونه مون و نامی جونم کلی با مامان بزرگش بازی میکرد و میرفت تو بغلشون میخوابید و اسباب بازیهاشو میاورد و نشون میداد و خلاصه شبها به زوررررررر میخوابید و میخواست تا آخرین لحظه که انرژی داره بازی کنه. با مامان بزرگ و عمه همه و عمه فریده یه روز رفتیم شاهچراغ. اقا نامی هم که دید همه خانم ها چادر پوشیدند و نماز میخونند به زور چادر از سرم در میاورد و سر خودش میکرد و شروع میکرد به نماز خوندن!!! خلاصه دیگه تو خونه هم همین کارو میکنه و میگه ابباه!!! روز آخر هم با مامان بزرگ و عمه هما رفتیم ترمینال کلی با مامان بزرگش اتوبوس نگاه کرد و سوار شد و بابای کرد و بوس فرستاد. حالا بهش میگیم نامی مامان بزرگ کو؟ میگه : مامان اتو بعدم بای بای میکنه و بوس میفرسته !!!!!!!
15 شهریور رفتیم تولد ارسام جون که کللللللللللللللللی نامی کیف کرد و بهمون خوش گذشت. لیلا جون هم خیلی زحمت کشیده بود ومثل همیشه با سلیقه و عالی همه کارا رو ترتیب داده بود. نامی کلی رقصید و کیک فوت کرد و هر کی هم که دست نمیزد بهش میگفت دست دست و تا دست نمیزد دست از سرش بر نمیداشت .
خلاصه عاااااشقتم پسررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
یه شب هم با عمه موژگان و پردیس جون و پگاه جون و عمو فرید و عمع هما و خاله مهسا و مامانی رفتیم پارک بعثت. واااااااااای که چه قدر نامی بازی کرد . بعدم یه بلال خوشمزه خوردیم و دیگه همه چیز عالیه عالی شد. هفته بعدشم پردیس و پگاه از صبح اومدند خونه مون دیگه نامی نمیدونی چه قدر خوشحال بود و دست دوتاییشونو گرفته بود و میبرد تو اتاقش تمام اسباب بازیها کتابهاشو آورده بود وسط اتاق و خلاصه حسابی کیف میکرد و خیلی بهش خوش گذشت!!!