نامی نامی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

شاهزاده ی من * نامی *

بدون عنوان

             مامان مهربون و دوست داشتنی ام. تو بهترینی! ممنونم بابت همه عشقی که به ما داری!دوستت داریم.   ...
24 ارديبهشت 1391

نامی جونم سه ماهه میشود

سلام وروجکم                                           عزیزم 3 ماهگیت مبارک مرسی خدای مهربون به خاطر پسر گلی که بهم دادی. روزبه جون هم برای شما یه کلاه جینگیلی و ماشین کنترلی و قاشق بامزه هدیه فرستادند.مرسییییییی ...
24 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام عزیزدلم دیروز با مامانی برای چکاب 3 ماهگیت رفتیم پیش خانم دکتر منیری.همه چیز عالی بود مثل خودت پسررررر گلم.ماشالله وزنت هم 6 کیلو شده و نسبت به ماه پیش 1کیلو و دویست گرم اضافه کرده بودی.آفرین!!!خانم دکتر هم کلی هندونه زیر بغلم گذاشت که چه مامان خوبی و کلی تشویق و سپاس گزاری!!!!!منم کلی کیف کردم!!!!!!!! قبلشم با خاله آزی رفتیم خونه مامان بزرگ .بابابزگ به نامی من میگه قند عسل و گفتند که بریم پارک کنار خونه شون تا با نامی عکس بگیرند که قند عسل خوابید!خاله نسرین هم که فهمید نامی طلایی اومده سریع اومد پیشمون.بعد از دکتر هم رفتیم خونه مامانی . بابایی و مامانی هم همش بغل و بازی و بوس . دوست دارم عسلکممممممممممممممممممممممممممممممممممم...
20 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام پسر قشنگم عزیز دلم این روزها تلویزیون نگاه میکنه!دیروز کارتون نمو داشتیم با هم نگاه میکردیم بعد من نامی طلایی رو میچرخوندم تا تلویزیون رو نبینه اون وقت پسرکم گریهههههههههههه میکرد و دست و پا میزد که برگردونمش که ببینه!!!!!!!! وقتی گریه میکنه کلمه (ماما)رو تقریبا میشه بین گریه ش فهمید.کلی با هم بازی میکنیم.عاشق اینه که باهاش حرف بزنیم و گردن و دل کوچولوشو بوس بوسی کنیم کلیییییییییی میخنده!  اجزای بدن رو هم به فارسی و هم انگلیسی براش میگفتم .با تعجب به دهانم نگاه میکرد و صدای عجیب غریب درمی آورد.الهی قربونت بشم باهوشکم! بابارضا هم وقتی میاد خونه کلی با پسر کوچولش بازی میکنه و با هم میخندند .از سر کار هم زنگ میزنه و گوشی رو می...
18 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام پسر کوچولوی خودم نامی باهوشم عاشق اینه که تو بغل بخوابه!وقتی که خوابش هنوز عمیق نشده زیر چشمی یه نگاهی به اطراف میندازه و اگه من یا بابا رضا پیشش نباشیم میزنه زیر گریه موش موشکم مامانی و بابایی هم که اگه یه روز نامی طلایی رو نبینند دلشون کلی براش تنگ میشه و برای پسر گلی یه لباس لی خیلی خوشگل از دبنهامز خریدند.مرسیییییییییی خلاصه همه خیلییییییی دوست دارند عزیزکم. زن عمو فریبا هم میگفت روزبه هر بچه ای رو که میبینه میگه الان نامی این اندازه شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دایی سینا هم هر وقت زنگ میزنه خونه شون اول حال آقا نامی خان رو میپرسه و مرتب هم به خودمون اس ام اس میزنه ! مامان بزرگ خودم و بی بی و ... هم که روزانه احوالتو میپرسن !  ...
7 ارديبهشت 1391