نامی نامی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

شاهزاده ی من * نامی *

نامی جونم هشت ماهه میشود

سلام عزیز دلم پسر خوشگلم ٨ ماهگیت مبارک   دو هفته پیش یه دفعه تصمیم گرفتیم بریم خونه مامان جون و بابا جون. منم سریع آقا پسری و خودمون رو جمع و جور کردم و پیش به سوی خونه مامان جون. صبح ساعت ١٠ راه افتادیم و حدودای ٣ رسیدیم. نامی جونم هم یکم خوابید و بازی کرد دوباره خوابید تا رسیدیم البته بگی نگی حوصله شم سر رفت !!! خلاصه وقتی رسیدیم مامان جونش در رو باز کرد و کلی از دیدن نوه خوشملش خوشحال شد . خدا رو شکر باباجون هم حالشون بهتر بود و با واکر میتونستند راه بروند. عمه لاله و عمه فروغ هم کلی با نامی طلایی بازی و بغلش میکردند .عمه لاله به نامی پسر میگفت ( آقای آقایان) !!! عمو علی هم که امسال دانشگاه رشته داروسازی قبول شده هم دیگ...
23 مهر 1391

نامی فندقکم

سلام پسر نازم نامی جونم چند روزه که مثل همیشه نیستی و نق میزنی و بد آرومی و میخوای همش بغلت کنم و پیشت باشم .فکر کنم به خاطر دندونت باشه خوشگلم ! کاشکی زودتر دندون کوچولوت دربیاد تا راحت بشی مامانی! از غذا خوردنت هم که سوپ و زرده تخم مرغ رو خوب نمیخوری! عاشق ماست و ّابمیوه هستی و همین که اینارو خوب میخوری یه کم خیالمو راحتتر کرده! سرسری و دست دسی میکنی فندقکم! لب های نازتو ورمیچینی و صداهای بامزه درمیاری قربونت برم عسلم! خیلی بامزه و شیرین تر شدی عاشقتم و بدون یه لحظه هم نمیتونم بدون پسر نازم زندگی کنم ! ...
9 مهر 1391

نامی و روزهای اول پاییز

سلام فندقم تابستون گرم و آفتابی تموم شد و پاییز هزار رنگ اومد. امیدوارم پر باران و پربرکت باشه. دیروز با مامانی و بابایی رفتیم آتلیه babyphotoface .کارهاشو که توی سایتش دیده بوده خوشم اومده بود.ساعت ٤ وقت داشتیم.پسرکم هم صبح زود بیدار شد و حسابی بازی کرد و هر کاری کرده ٥ دقیقه هم نخوابید! حالا هرروز حداقل یک ساعتی ظهرها میخوابه ولی دیروز اصلا!!! وقتی که رفتیم اولش کلی خندیدی و چند تا عکس گرفتی ولی بعدش خوابت گرفت! شیر خوردی و یک ساعت تو بغلم خوابیدی.  شانس آوردیم که به کس دیگه ای وقت نداده بودند وگرنه باید یه روز دیگه میرفتیم. خلاصه بعد از بیدار شدن از خواب ناز دوباره شروع کردیم به عکس گرفتن . وقتی بغلمون بودی میخندیدی و بازی میکردی...
4 مهر 1391

پنجمین سالگرد پیوندمون

سلام عزیز مامان امروز پنجمین سالگرد ازدواجمون بود خیلی خوشبختم که رضا ی خوبم رو دارم خیلی خوشحالم که نامی کوچولومو دارم عاشقتونممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم مرسی خدا جونم   ...
28 شهريور 1391

نامی ملوسکم 7 ماهه میشود!

سلام پسر خوشگلم عزیزکم خیلی دوست دارم! این روزها حسابی کارهای جدید میکنی و منم ذذذذذذذذذذذوق که پسر کوچولوم داره بزرگ میشه! اوا اینکه برای چکاب 7 ماهگی رفتیم پیش دکتر غواصیه . وزن نامی طلایی 8 کیلو 400 گرم شده بود و اقای دکتر راضی بود .بعد دکتر جون گفت که این آقا پسر میتونه بشینه منم گفتم نه! ولی خیلی هم نگرانم که چرا تا الان خودش تنها نمیشینه و از این حرفها.دکتر گفت که عجیبه !!! تا بزارید ببینم چه جوریه .منم پسرکمو گذاشتم روی تخت که یهو خودش بدون کمک نشست!!!  خلاصه دکتر جون هم هاج و واج !!!!!!! از کارهای جدید پسرم اینکه همش در حال پوف کردنه!!! دددد   بابابابابابا    مممممممم  رو هم میگه. قربون...
26 شهريور 1391

نامی و اولین بابابابا

سلام پسر شیطونم عزیزم دیگه حسابی شیطون و با نمک شدی! چهارشنبه داشتیم با هم بازی میکردیم که یه دفعه گفتی بابابابابا !!! وااااااااااای نمیدونی چه قدر ذوق زده شده بودم مامان طلا!!!!! سریع دوربینو برداشتم و ازت فیلم گرفتم.قربونت برم میخواستی وقتی داشتی میگفتی یه دفعه وسط هاش یادت میرفت و من برات تکرار میکردم و فندقکم دوباره میگفت .فدات شم!!! وقتی هم بابا رضا اومد براش گفتی و زضا جونم کلی کلی کلی خوشحال شد .به مامانی و بابایی هم زنگ زدم که نامی جونم گفته بابابابابا !!!!!! عاااشققققققققتممممممممممممممممممممممممممممممممممم ...
11 شهريور 1391

نامی جونم شش ماهه میشود

سلام فرشته کوچولوی نازم عزیز دلم 6 ماهگیت مبارک عاشقتم فسقلی .الان تو بغلم نشستی و کم کم داره حوصله ت سر میره .دوست داری همش باهات بازی کنیم و حرف بزنیم .پسر نازم هم غش غش میخندی و دلبری میکنی شیرینکم. یکشنبه صبح ساعت 7 بهت استامینفن دادم و زنگ زدم به بابایی که ساعت 8:30 بیاد دنبالمون و بریم واکسن 6 ماهگیتو بزنیم. اول چکاب کامل و  که وزنت شده بود 8 کیلو 50 گرم .آفرین گل گلکم و  همه چیزت عالی بود بعدم قطره فلج اطفال خوردی که یه قیافه بامزه گرفتی که خانمه کلی خندید و گفت چه پسر شیطون و بامزه ای دارید!!!!!الهی بمیرم که واکسن هپاتیت رو تو ران راستت و واکسن سه گانه رو تو ران چپ تپلیت زدند و کلی گریه کردی! عزیزمممممممممممممممممممم...
6 شهريور 1391