نامی و بهار(عکس)
سلام عشقکم
روزهای آخر اردیبهشت خاله لیلا و مامان و بابای مهربونش اومدن پیشمون. خیلی بهشون عادت کرده بودی . کلی هم کادوهای خوشگل و خوراکی های خوشمزه برامون هدیه آوردند مثل همیشه و شرمنده مون کردند. خلاصه همش شیراز گردی داشتیم که خیلی خوش گذشت . وقتی رفتند همش تو خونه دنبالشون می گشتی . خاله لیلا هر وقت زنگ میزنه میگه دلشون کلی برات تنگ شده و همش در مورد کارهای بامزه ت حرف میزنند عاشقتم مهربون پسر
این چند روز تعطیلی هم رفتیم خونه بابابزرگ اینا. همه دلشون برات یه ذره شده بود و کلی بازی و بوس و بغل با مامان جون و بابا جون و عمه ها و عمو داشتی عزیزکم. شب ها هم که میخواستین بخوابیم با هر ترفندی نمیزاشتی و شیطونی میکردی . به تی وی اشاره میکردی و میرقصیدی یعنی آهنگ بزاریم که برقصی قرررررررتی من
پسر خوشگلم لحظه به لحظه بزرگ شدنت رو احساس میکنم . خیلی باهوشی و سریع هر جیزی رو که بهت میگم یاد میگیری.
بهت میگم
کلاغ میگه و فندقکم میگه قار قار ببعی میگه ب ب اسب میگه پیتکو پیتکو
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارممممممممممممممممممممممممممممممممم
عکس ها رو توی ادامه مطلب میزارم دوستای خوبم