نامی جونم هشت ماهه میشود
سلام عزیز دلم
پسر خوشگلم ٨ ماهگیت مبارک
دو هفته پیش یه دفعه تصمیم گرفتیم بریم خونه مامان جون و بابا جون. منم سریع آقا پسری و خودمون رو جمع و جور کردم و پیش به سوی خونه مامان جون. صبح ساعت ١٠ راه افتادیم و حدودای ٣ رسیدیم. نامی جونم هم یکم خوابید و بازی کرد دوباره خوابید تا رسیدیم البته بگی نگی حوصله شم سر رفت !!! خلاصه وقتی رسیدیم مامان جونش در رو باز کرد و کلی از دیدن نوه خوشملش خوشحال شد . خدا رو شکر باباجون هم حالشون بهتر بود و با واکر میتونستند راه بروند. عمه لاله و عمه فروغ هم کلی با نامی طلایی بازی و بغلش میکردند .عمه لاله به نامی پسر میگفت ( آقای آقایان) !!! عمو علی هم که امسال دانشگاه رشته داروسازی قبول شده هم دیگه عمو دکتر نامی خان شده و کلی با هم سرگرم بودند.وقتی باباجون سرفه میکردند میخندیدی و بعدشم ادای سرفه کردن درمیاوردی .دایی بابا رضا و دخترشون صبا جون هم کلی اومدند پیشمون و نامی عاشق دایی فرامرز شده بود! خاله ناهید و اناهیتا و شهاب هم مثل همیشه بهمون سر زدند و ذوق نامی که کلی بزرگ و نازتر شده!!! یه روزم رفتیم باغ و نامی هاپو و ببعی دید .اگه بدونید چه ذوقی میکرددددددددددد!!! انار و انگور چیدیم ! خونه مامان جون همیشه خوش میگذره و روحیه مون عوض شد.دلمون براشون تنگ میشه !
نامی جونم خیلی شیطون تر و بامزه تر شدی ! با دقت و کنجکاوی به همه چیز نگاه میکنی! وقتی چیزی میخوای میگی ددددددددد . وقتی میخوای پیشت باشم یا میخوای بغلت کنم میگی ماماماماماما .الهی من فدای صحبت کردنت برم خوشگلم!
عاشقتم کوچولوی نازمممممممممممممممممممممممممممممممم