نامی جونم 15 ماهه میشود
سلام قشنگم
پانزده ماهگیت مبارک عزیزدلم
نامی جونم حسابی خوردنی تر از قبل شدی و با کار های بامزه ت همه رو سر ذوق میاری مامان طلا
دیروز عینک رضا رو دیدی و گفتی بابا رفت!!!! نمیدونی جه قدر چلوندمت و بوست کردم پسرکم . هر چیزی رو که دنباش بگردی و پیداش نکنی میگی (رفت )اونم با یه لحن خیلی خوشمزه عزیزم. امروز ظهر هم مامانی اومد در خونه مون و زود میخواست بره واااااااای نمیدونی چه قدر پشت سرش گریه کردی !!!
پنجشنبه شب رفتیم تولد بیتا و آرین .از لحظه ورود نامی خان شروع به رقصیدن کرد تا لحظه خروج!!! وقتی هم که کیک و شمع و فشفه دیدی همش میگفتی اوف اوف! خلاصه کلی خوش گذشت و پسری از بغل یکی به بغل دیگری میرفت و بیشتر تولد پسرکم بود تا بیتا و آرین! یه عکس درست و حسابی هم نتونستم ازت بگیرم. بعدش هم بابارضا و دایی سینا رفتند باغ و من و نامی طلا رفتیم خونه مامانی و بابایی و همش میرفتی روی تخت و چراغ ها رو روشن میکردی و میخواستی بازی کنی و خلاصه با یه فیلمی خوابیدی . فردا ظهر هم ما رفتیم باغ و تا شب اونجا بودیم کلی توت و برگ انگور چیدم و فرداش دلمه درست کردم که خداییش خیلی خوشمزه شده بود . دیشب هم با ترانه و بقیه بجه ها شام رفتیم آیوت . میز بغلیمون جشن تولد داشتند و پسری همش اونا رو نگاه میکرد تا آخرسر برامون کیک آوردند!!!!!!
کتاب عکس از تولد تا یک سالگیت رو که به عکی پرینت سفارش داده بودم رسید .عاااااااالی شده بود .میخوام برات هر سال سفارش بدم عشقکم
خیلی خیلی خیلی دوست داااااااااااااااااارم عزیزکمممممممممممممممممممممممممممم