نامی نامی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

شاهزاده ی من * نامی *

بدون عنوان

سلام عشقم عزیزکم چند روزیه که سرما خوردم .اونم از چه مدلیییییی .خلاصه داغون بودم برای مین اومدیم خونه مامانی .مامانی و بابایی هم حسابی بهمون رسیدند تا الان که بهتر شدم.بابا رضا هم از سر کار میومد پیشمون و آخر شب میرفت خونه!مامانی هم هر شب کلی با پسر گلی صحبت میکرد و ناز و بوس وجیگری هم برای مامانی هی قر میدادی.فدات شمممممممم.بابا رضا هم کلی دلش برامون تنگ میشد و همش میپرسید که پسری چی کارا کرده!دیشب بابا رضا تشک و بالشت که برای تخت پارک سفارش داده بودیمو گرفت واییییی خیلی ناز شده بود مبارکت عزیزم  و با یه جعبه شیرینی آورد برامون.مرسی  رضا جونم خیلی خیلی دوست دارم و یه لحظه هم نمیتونم دوریتو تحمل کنم ...
13 دی 1390

بدون عنوان

سلام جوجوی خوشگلم چهارشنبه شب یلدا بود و سرویس خواب فسقلیمو آوردند.هوراااااااااااااااااااااااااااااا مامانی و بابایی هم آمدند و بعدش وسایل جیگرکو چیدیم تو کمدش.مبارکککککککککککک .امسال اولین شب یلدات بود عزیزم.آجیل و انار و میوه وکلی چیزهای خوشمزه خوردیم وبرنامه رادیو ٧نگاه کردیم  و هی میرفتیم تو اتاقت وسایلتو نگاه میکردیم.مرسییییی مامانی و بابایی که خیلی زحمت کشیدید.پنجشنبه هم بابا رضا اتاقتو دوباره تمیز کرد و دیگههههههههه منتظریم زودتر بیای تو بغلمون.راستی بابایی هم یه کاپشن خیلی ناز برات خریدند که ان شاالله برای سال دیگه بپوشیییی.مرسی بابایی مهربون.عصر هم رفتیم خونه مامان بزرگم آخه تولد بابابزرگم بود و همه کلییییی احوال پس...
2 دی 1390
1